انقلاب فنّاورانه‌ای که بنا بر تقدیر فنّاوری و انکشاف گشتلی وجود در عرف مارتین هیدگر در حوزه فنّاوری اطلاعات روی داده است، کم و بیش تأثیر خود را در تمامی جنبه‌های زندگی از مرزهای سیاست و اقتصاد گرفته تا قلمرو فرهنگ و علوم و حتی سبک زندگی و خلقیات انسان‌ها بر جای گذاشته است.

پیش روی ما جهانی خواهد بود با قواعد و ویژگی‌های جدید، اما از سنخ همان دنیای فنی که تنفس در آن، نگاهی جدید به عالم را می‌طلبد. این نگاه به طور قطع می‌تواند خطرات احتمالی بسط فنّاوری ارتباطات و اطلاعات را تعدیل کند و در نهایت، جامعه را در مسیر مناسب قرار دهد.

اکنون اقتصادهای سراسر عالم در هم تنیده شده‌اند، مدیریت‌ها انعطاف پذیرتر و تمرکززدایی شده، روابط داخلی و خارجی شرکت‌ها شبکه‌ای گردیده، روابط کاری متنوع‌تر گشته و سمت و سویی فرد گرایانه پیدا کرده‌اند، زنان بیش از هر موقع وارد بازارکار گشته‌اند و پر قوت‌تر از همیشه خواهان حقوقی برابر با مردان یا عدم تبعیض گشته‌اند، محیط زیست و دغدغه نگهداری آن بیش از هر زمان دیگر چالش برانگیز شده و آرایش نیروهای سیاسی جدیدی را به میدان آورده است.

در این میانه پر آشوب، فرهنگ مجازِی واقعی که از نظام رسانه‌ای فراگیر، به هم پیوسته و متنوع به وجود آمده، دست به دگرگونی در بنیان‌های مادی زندگی، فضا و مکان زده است. در جهانی با این همه تلاطم که این گونه دستخوش تغییرات و تحولات مهار نشدنی گشته، مردم از نو حول محور هویت‌های بنیادین از قبیل هویت‌های دینی، قومی ملّی گردهم آمده‌اند.

اما اینک در حال ورود به جامعه‌ای جدید هستیم؛ جامعه‌ای شبکه‌ای با محتوا و ساختاری کاملاً متفاوت از آنچه تاکنون در آن می‌زیسته‌ایم؛ جامعه‌هایی که به نحو روزافزونی پیرامون تقابل دو قطبی میان شبکه و خویش شکل می‌گیرد. این گونه است که جهان در یکی از مقاطع نادر تاریخی خود قرار گرفته است؛ مقطعی که به تعبیر کاستلز وجه مشخصه آن دگرگونی فرهنگ مادی ما توسط آثار یک نمونه فنّاوری جدید است که بر محور فنّاوری‌های اطلاعاتی سازمان یافته است. نگاهی دقیق و منتقدانه به ابعاد و زوایای تاریک و پوشیده این دنیای جدید، نه یک کنجکاوی ذهنی و تصنعی بلکه یک دغدغه همیشگی است که در جهان نو، ما، فرهنگ و جامعه در  کجا قرار خواهد گرفت.

جامعه شبکه‌ای، محصول جهانی شدن ارتباطات و اطلاعات است و با نگرشی دقیق‌تر ادامه همان راهی است که غرب در مسیر مدرنیته پیموده است؛ همان جایی که «گیدنز» از آن به عنوان «مدرنیته تشدید یافته» یاد کرده است. پس ریشه‌های جامعه شبکه‌ای را باید در ریشه‌های مدرنیته و آرمان‌ها و آرزوهای روشنگری جستجو کرد.

در طلیعه جهانی شدن، متفکران و اندیشمندان جهان با افق جامعه‌ای روبه‌رو شدند که تفاوت چشمگیری با نمونه پیشین خود داشت. به تعبیر «مالکوم واتزر» جهانی شدن فرآیند اجتماعی است که در آن قید و بندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است، از بین می‌رود و مردم به طور فزاینده‌ای از کاهش این قید و بندها آگاه می‌شوند؛ به بیان دیگر، جهانی شدن، گلادیاتوری نرم‌افزاری است که فتح حصارها و برج و باروهای فرهنگی و هویتی را هدف مبارزه و چالش خود قرار داده است.

استراتژی‌های این گلادیاتور برای پیروزی در این نبرد، عبارت است از:

کم رنگ شدن قید و بندهای جغرافیایی و ایدئولوژیکی که بر روابط فرهنگی و سیاسی جوامع بشری سایه افکنده، از بین رفتن تقدّم و تأخر تاریخی، متنوع شدن سبک‌های زندگی، تضعیف و تخریب عوامل و منابع سنتی هویت، فرو ریختن فضاهای انحصاری و از بین بردن مصونیت فرهنگی، کوچک شدن جهانی، در هم تنیدن زمان و مکان، همسان‌سازی ساختاری و نهادی جوامع مختلف جهان، تبدیل جامعه به زنجیره‌ای از شبکه‌های اجتماعی ـ فضایی همپوش و متقاطع، سامان‌دهی کنش‌ها و واکنش‌های از راه دور و با فاصله، وارد کردن «دگرهای غایب» به عرصه مناسبات و روابط جهانی، تضعیف و تقلیل نقش دولت ـ ملت و رها ساختن امر اجتماعی از سیطره دولت، فرسایش و نفوذپذیر شدن مرزهای ملّی، تعریف حوزه‌های عمومی پراکنده، ایجاد انجمن‌ها، احزاب و گروه‌های تروریست و مخالف مجازی. (هلد و پراتون، 1381، ص 30)

«هویت»، سرچشمه معنا و تجربه برای افراد یک جامعه می‌باشد. همان طور که «کالهن» می‌نویسد، هیچ مردم بی نامی را نمی‌شناسیم و هیچ زبان و فرهنگی را سراغ نداریم که میان خود و دیگری، ما و آنها تمایزی برقرار نسازد. در حقیقت، شناسایی خویشتن هر فرد در یک روند طولانی‌مدت با تمایزیابی از دیگران شکل می‌گیرد؛ قوّمیت ما و قوّمیت آنها، دین ما و دین آنها، سرزمین ما و سرزمین آنها. کاستلز هویت را فرایند معناسازی بر اساس یک ویژگی فرهنگی یا مجموعه به هم‌پیوسته‌ای از ویژگی‌های فرهنگی که بر منابع معنایی دیگر اولویت داده می‌شود، تعریف کرده است. (کاستلز 1380، ص 22) ایرانی، ترک، مسلمان، سفید پوست همه و همه گونه‌هایی از هویّت ما را شکل می‌دهند که بعضاً با هم در تعارض‌اند؛ ولی در کنار هم زیست می‌کنند.

البته باید به تمایز هویّت از نقش اجتماعی نیز توجه نمود. نقش‌های اجتماعی، بر اساس هنجارهایی تعریف می‌شوند که توسط نهادها و سازمان‌های اجتماعی ساخته می‌شوند؛ اما هویّت، منبع معنا برای خود کنشگران می‌باشد. ممکن است هویّت افراد، ناشی از نهادهای مسلط جامعه نیز باشد؛ ولی در این صورت نیز وقتی هویّت فرد را به شمار خواهند گرفت که توسط افراد، درونی شود و معنای آن را بر محور این درونی‌سازی بیافرینند.

منابع:

1. کاستلز، مانوئل ، 1380 ش، قدرت هویت، ترجمه چاووشیان، تهران: طرح نو.

2. هلد، مگ گرو و پراتون، گولد بت، 1381 ش، جهانی شدن و تحولات جهانی، ترجمه مراد علی صدوقی، مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری.